سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میان شما و موعظت پرده‏اى است از غفلت . [نهج البلاغه]

قلبم را با قلبت میزان می کنم

لیلی قصه اش را دوباره خواند . برای هزارمین بار

                            و مثل هر بار لیلی قصه باز هم مرد .

                                           لیلی گریست و گفت : کاش این گونه نبود .

خدا گفت : هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد .

لیلی ! قصه ات را عوض کن .

لیلی اما می ترسید . لیلی به مردن عادت داشت .

تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود .

             خدا گفت : لیلی عشق می ورزد تا نمیرد . دنیا لیلی زنده می خواهد .

لیلی آه نیست . لیلی اشک نیست . لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست . لیلی زندگی ست . لیلی ! زندگی کن .

اگر لیلی بمیرد ، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد ؟

چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد ؟

چه کسی طعام نور را در سر سفره های خوشبختی بچیند ؟

چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد ؟

چه کسی پیرهن عشق را بدوزد ؟

لیلی ! قصه ات را دوباره بنویس .

لیلی ، به قصه اش برگشت .

این بار اما نه به قصد مردن . که به قصد زندگی .

و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بود از لیلی های ساده گمنام .




نسرین شعبانی ::: شنبه 86/1/18::: ساعت 7:37 عصر

به نام خدای سپیدارها

 

خدا گفت : زمین سردش است

            چه کسی می تواند زمیسن را گرم کند

                               لیلی گفت : من

خدا شعله ای به او داد ، لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت

                   سینه اش آتش گرفت .

                                        خدا لبخند زد

لیلی هم

   خدا گفت : شعله را خرج کن زمینم را به آتش بکش

          لیلی خودش را به آتش کشید ، خدا سوختنش را تماشا کرد

                   لیلی گر می گرفت .

                               خدا حظ می کرد

لیلی می ترسید ،

        می ترسید آتشش تمام شود .

              لیلی چیزی از خدا خواست ، خدا اجابت کرد

                    مجنون سر رسید ،

                                            مجنون هیزم آتش لیلی شد .

 




نسرین شعبانی ::: جمعه 86/1/17::: ساعت 8:58 عصر

اغلب ما کسانی را دوست نداریم و اگر آدم خوش اقبالی باشیم موفق به اجتناب از آنها می شویم .

مردمان اولیه روی زمین مهربان بودند و کلمه ای برای جنگ نداشتند . بررسیها نشان می دهد که این طوایف از سنین پائین از رفتار بی ملاحظه کودکان ممانعت و همکاری را تشویق می کردند.

بزرگسالان نیز همگی سعی داشتند الگوی خوبی و مهربانی برای کودکان باشند آنها بدون حضور دانشمندان بزرگ وتحقیق وکتاب و آموزشهای مدرن و بدون برنامه ریزی دولتها برای صلح

از فرهنگ زندگی کردن بدون پرخاش برخوردار بودند .

پس اگر قبایل بدوی می توانستند شیوه زندگی مسالمت آمیز را به بچه ها بیاموزند.

  چرا ما نمی توانیم؟ 




نسرین شعبانی ::: پنج شنبه 86/1/16::: ساعت 8:55 عصر

شاید مطلبی را که مبینید به نظر زیاد ارتباطی با مهرورزی نداشته باشد ولی می خواهم بگویم که مهربان بودن میتواند حتی باعث گسترش دینی شود که یک پیامبر امی آن را به جهانیان معرفی نمودو آنقدر سریع گسترش یافت که در مقایسه با ادیان مسیحیت وبودایی و زردشتی قابل قیاس نیست .

راجع به علل پیشرفت سریع اسلام باید بگوییم یکی از علل سیره وروش پیامبر اکرم یعنی خلق وخو ورفتار طرز دعوت پیغمبر اکرم است .

خداوند به پیامبرش می فرماید : فبما رحمه من الله لنت لهم .

(آیه 159 سوره آل عمران )

ای پیامبر گرامی به موجب رحمت الهی به تو  در پرتو لطف خدا تو نسبت به مسلمین اخلاق نرم وملایمی داری و اگر این خلق وخوی تو نبود مسلمانان از دور تو پراکنده می شدند ( این اخلاق تو خود عاملی برای جذب مسلمین است .)

لذامن احادیثی چند از نبی اکرم را در مورد  مهر ومهرورزی به دیگران جمع آوری نموده ام تا بدانیم که این گوهر یکدانه هستی تا چه میزان بر این مساله تاکید داشته اند .

مومن آسان انس می گیردو مانوس دیگرانمی شود .

 

پیامبر اعظم (ع)

دوستی خود را به دوست ظاهر کن تا رشته محبت محکمتر شود .

پیامبر اکرم(ص)

سنگین ترین چیزی که در ترازوی اعمال گذارده می شود > خوشخویی است .

نبی اکرم (ص)

آن که از نعمت سازش با مردم محروم است  از نیگیها یکسره محروم خواهد بود

رسول گرامی اسلام

مومن خنده رو وشوخ است و منافق عبوس و خشمناک .

حضرت ختمی مرتبت

دست یکدیگر را به دوستی بفشارید که کینه را از دل می برد .

حضرت محمد (ص)

خوشرویی کینه را از دل می برد .

رسول اکرم (ص)

خردمندترین مردم کسی است که با دیگران بهتر بسازد .

پیامبر اعظم (ص)

با یکدیگر در تماس باشید تا به هم مهربان شوید .

نبی اکرم(ص)

بهترین کار خیر اصلاح بین مردم است .

رسول اکرم (ص)

اقتباس از کتاب سیری در سیره نبوی                  نویسنده استاد مرتضی مطهری




نسرین شعبانی ::: چهارشنبه 86/1/15::: ساعت 9:3 عصر

دست بالا بردم

تا که دستان پر از خواهش من را شاید

مهر او دریابد

بارها خوانده ام او را اما

او مرا می شنود ؟

و میان همه هستی بی پایانش

او مرا می بیند؟

در جهانی که هزاران مه و خورشید در آن ناچیزند

ذره را راهی هست ؟

...

بارش ابر سپید

تاری پنجره وهم مرا می شوید

کهکشانی به دل پنجره ام جای گرفت

و خدایی به دل کوچک من

قاصدی در راه است

و پیامی از نور

می توان که بخوانی تو مرا

من تو را می شنوم ، می بینم

میل جاری شده در خواندن تو

پاسخ ماست

رود با میل خودش جاری نیست

جذبه مهر فرخوانده ز دریا

سبب جاری

دست خالی مرا نور اجابت پر کرد

چشم نمناک مرا

گریه شوق   




نسرین شعبانی ::: یکشنبه 86/1/12::: ساعت 2:28 عصر

<      1   2   3      
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 9


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :6147
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<